همیشه یک چیز کم است که تا مغزِ استخوانت پیش میرود، فرو میرود و لبریز می شود اما جای خالی اش همیشگی ست. همان یک چیز کم است تا نگذارد خوشبختی را درک کنی. حسرتِ یک آغوش، آرزویی بر باد رفته، رویایی به بن بست رسیده، و عطرِ کَسی که دیگر نیست و نمیتواند باشد. آه همیشه یک چیز کم است، تا بی اختیار، اَشک از چشمانت جاری شود. یک چیز کم است آری، که تا مغز استخوانت فرو میرود فرو میرود و به چیزی نمی رسد پر نمیکند جای خالی اش را. همان گوشه دنج همیشگی...
بماند به یادگار از گذشته هایی که نگذشته.
یک فنجان چای محو تماشای تو
یک ,کم ,فرو ,میرود ,اش ,خالی ,یک چیز ,چیز کم ,کم است ,همیشه یک ,فرو میرود
درباره این سایت